هیچ

دلنوشته یه دختر تنها برای فرار از این دنیا بی احساس

هیچ

دلنوشته یه دختر تنها برای فرار از این دنیا بی احساس

دلنوشته ۱

يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۲۴ ب.ظ

از یه زمانی بیشتر که به یجا خیره میشی رنگ ها بهم میریزن.

رنگ کرم سقف با تاریکی که داشت میبلعیدش قاطی شده بود.

سرما رو حس میکردم

چشمامو بستم

سعی میکردم سرما رو درآغوش بگیرم

رو کف سرد زمین دراز کشیده بودم.

بارون شدیدی میومد

پنجره رو هم باز کرده بودم

قلبم از جا داشت درمیومد

فکر میکردم سرما میتونم ارومم کنه

چشمام رو بستم

به صدای نفسهام گوش بدم

اصلا من دیگه هیچوقت آروم میشم؟

هیچوقت آرامش رو دوباره حس میکنم؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۱۵
هیچکس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی